شیوع کرونا ویروس در زادگاه ملانصرالدین(آق شهر)
ملانصرالدین داشت تلویزیون نگاه میکرد که یک دفعه یک موجود عجیب و غریب با پوشش سفید رنگ که چهره اش دیده نمی شد از اتاق آمد توی هال و جلوی ملانصرالدین نشست.ملا چند دقیقه ای به او خیره شد وگفت:شما کی هستی و تو خونه من چیکار می کنی؟آن موجود که شبیه آدم فضایی بود چیزی نگفت: بنظر میاد شما مامور قرنطینه دام هستی؟اگر برای این کار آمدی من شرمنده شما هستم.تو این خونه جزء من،زنم و الاغ وفادارم کسی دیگه زندگی نمی کنه و ما دامی برای معاینه و واکسن زدن،نداریم.آن موجود عجیب بازهم چیزی نگفت.ملا عصبانی شد وگفت اگر نقاب از چهره خود برنداری با چوب دستی به شما حمله می کنم.آن میهمان ناخوانده ماسکش را داد پائین وکلافه گفت:من همسرت هستم احمق.اگر گذاشتی این ماسک دو دقیقه رو صورتم بمونه!ملا که شوکه و تعجب کرده بود.گفت:زن این چه مدلیه برای خودت درست کردی؟خواستی منو بترسونی. زن ملانصرالدین گفت:مرد یه چیزی میگم قول بده نترسی و داد و بیداد هم نکنی.ملا گفت:بگو زن تو امروز مرا نصف عمر کردی. گفت:ملا مسئولین گفتن ویروس کرونا به آق شهر آمده ولی ترس نداره و اهالی نگران نباشند اوضاع تحت مدیریت هوشمنده.ملانصرالدین به ناگاه فریاد زد:یا جد بزرگم میرزا عباس و از جای خود پرید.زن بازم از این لباسا داری؟گفت:نه فقط همین یه دست رو از بازار آن هم از بازار سیاه پشت کفتر خونه هاشم سبیل خریدم.ملانصرالدین گفت:زن من الان چه لباسی تنم کنم تا ویروس کرونا نگیرم؟زن در جواب گفت:نصرالدین الان لباس مناسب که تو خونه برای تو دارم، لباس لوله کشی وتخلیه چاه هست.ملا با دو دست بر سر خود زد و فریاد زنان گفت: خدا به من رحم کنه.ماسک خالی هم نداریم؟ زن جواب داد رفتم بخرم واست، طرف گفت 100تومن. دیدم اگر بخرم از گرون فروش ها واحتکار کنندگان حمایت میشه،نخریدم. ولی ملا نگران نباش کدخدا همه جا اطلاعیه داده تا یکماه آینده ماسک و لباس ویژه مبارزه با ویروس کرونا عینه مال من از چین وارد و رایگان بین اهالی پخش،خواهد کرد.ملانصرالدین گفت:زن تا یکماه آینده من و الاغم از ویروس کرونا می میریم.زن گفت: کدخدا میگه اگه از خونه بیرون نری و با کسی دست ندی و از همه مهمتر روبوسی،نکنی،کرونا با کسی کاری نداره.ملا گفت: زن ببخشید بی ادبیه پس تو این یکماه کی رو بغل کنم؟ زن گفت: خاک تو سرت کنم مرد تو این هیرو ویری،فیلت یاد هندوستان کرده.بهتره تا اومدن لباس مدل کرونایی و ماسک از کشور چین،یار گرمابه و گلستان همیشگی آق شهر با الاغت تو طویله قرنطیه باشی تا بعد ببینیم چی پیش می یاد.ملا آهی کشید و گفت:زندگی خالی نیست،مهربانی هست،ایمان هست.افسار الاغش را گرفت و لنگان لنگان به طرف طویله حرکت کرد.